پس از از ابتدانامه سلطان ولد- که به دلیل  عدم دسترسی، مورد مطالعه قرار نگرفت-  یکی از منابع کهن روایی و دست اوّل رسالۀ سپهسالار است. امّا، از آنجا که نویسنده از شاگردان و مریدان مولاناست و در بیان برخی نکات و وقایع اغراق می کند، باور داشت صرف سخن او به دور از اشتباه نخواهد بود. کتاب او سعی در برجسته کردن و برتر نشان دادن شخصیّت مولانا و سپس شمس دارد. وقایع زیر بار ارادت شاگردانه دستخوش تغییراتی می شود و به صورت مدح و مبالغۀ بسیار جلوه گر می شود. بنابراین بهتر است از دیگر منابع مربوط به این موضوع نیز بهره برد و به تطبیق وقایع پرداخت.

ظهور شمس با تحوّل روحی مولانا همراه می شود لیکن کسانی که از بصیرت کافی برای درک این واقعه بی- بهره اند، زبان به طعن می گشایند چون از حقیقت احوال مولانا و شمس بی خبرند. از کیمیا خاتون سخنی اندک به میان می آید و  شخصیّت او در سایۀ ستبر مولانا و سپس شمس  رنگ می بازد. توصیفات کتاب کلّی است.

از دیگر منابع تاریخی دربارۀ موضوع مورد نظر مثنوی ولدی نوشتۀ فرزند مولانا –بهاء الدین- است در این کتاب سرگذشت مولانا و ظهور شمس به زبان شعر به تصویر کشیده شده است. ابتدا نکاتی دربارۀ ویژگی های شمس و مولانا و رابطۀ آن دو ذکر می شود و در ذیل آن ها عباراتی منظوم برای تأیید مطالب آورده می شود. در بیشتر جاهای کتاب شاهد نفوذ و سیطرۀ شمس هستیم.

نویسنده صفاتی را که به اولیا نسبت می دهد برای شمس بر می شمارد و بدین گونه او را از اولیا می داند. به عنوان مثال در قسمتی از کتاب آمده است:

   «در بیان آنکه چنانکه موسی علیه السلام با قوّت نبوّت و عظمت رسالت جویای خضر علیه السلام گشته بود مولانا قدّسنا الله بِسرّه العزیز با وجود چندین فضایل و خصال و مقامات و کرامات و انوار و اسرار که در دور و طور خود بی نظیر بود و مثل نداشت طالب شمس الدین تبریزی قدس الله سره العزیز گشته بود.» (ولد،  33:1376 .)

یکی دیگر از منابع کهن دربارﮤ مولانا و شمس، مناقب العارفین افلاکی است این کتاب که سراسر مدح است، فاقد شکل داستانی و روایی داستان های امروزی است. این کتاب مشحون از کرامات و اقوال بزرگان و اولیاست. شیوۀ بیان کتاب به گونه ای است که با نقل حکایت هایی به هدف اصلی خود که منقبت است دست می یابد. محور تمامی این مدح و منقبت ها مولاناست. اگر کسی ستایش می شود و سخنی از او گفته می شود همه به واسطۀ ارتباطی است که با مولانا دارد.

این کتاب توضیحی در باب چگونگی شخصیّت شمس نمی دهد، امّا به توصیف ظاهری او می پردازد:

«همچنان منقولست که روزی در میدان دمشق سیر می کرد، در میان خلایق به شخصی بوالعجب مقابل افتاد، نمدی سیاه پوشیده و کلاهی بر سر نهاده گشت می کرد؛ …»  (افلاکی، ج1، 1362: 82 .)

شمس در خان شکرریزان طلوع می کند و زندگی مولانا (مفتی و مراد قونیه) را دچار تحوّلی اساسی می کند.

پس از منابع تاریخی به منابع تحقیقی همچون؛ «شمس تبریزی» از  موحد، «سرّنی» از زرین کوب، «عشق نوازی های مولانا» از ستّاری، «خط سوّم» از صاحب الزمانی و «تجلّی زن در آثار مولانا» از  زلیخا ثقفی و….می رسیم.

 سپس به زندگینامه های داستانی مانند «پلّه پلّه تا ملاقات خدا» از زرین کوب و «عشق، عشق، باز هم عشق زندگی پرماجرای مولانا جلاالدین رومی»

پایان نامه

 از عطّاری کرمانی که هر کدام نکاتی دربارۀ  موضوع مورد نظر را بیان می کنند، می پردازیم.

فصل اوّل این رساله به مقدمه، پیشینه، فرضیه ها، مواد و روش کار اختصاص دارد. فصل دوّم شامل تعاریفی است که به نحوی با موضوع مورد بحث مرتبط اند. همان طورکه می دانیم شمس خود از اولیاست بنابراین در فصل سوّم به بیان برخی کلّیات در باب اولیا و کرامات آن ها می پردازیم. از آنجا که بررسی شخصیّت شمس برای درک موضوع مذکور بسیار با اهمیّت است از این رو در فصل چهارم نکاتی چند دربارۀ شمس، استادان او و ویژگی های تعالیم او بیان می گردد.

 فصل پنجم به بررسی رابطۀ  شمس و خانواده مولانا از منظر تاریخ در منابع زیر می پردازد:

الف- منابع تاریخی(رسالۀ سپهسالار، مثنوی ولدی و مناقب العارفین،)

ب-منابع تحقیقی (آثار موحد، ستّاری، صاحب الزمانی، ثقفی، زرین کوب، انجوی شیرازی، شیمل)

ج-زندگینامه داستانی ( «پلّه پلّه تا ملاقات خدا» از زرین کوب و «عشق، عشق، بازهم عشق….از عطّاری کرمانی)

د-آثار مولوی (مثنوی، فیه ما فیه و غزلیّات شمس)

ﻫ-مقالات شمس تبریزی

فصل ششم و هفتم  به رمان های تاریخی «دختر مولانا» و «کیمیا خاتون» و معرفی و بررسی شخصیّت ها و نوع نگاه نویسندگان و ویژگی های روایی آن ها اختصاص دارد. در این فصل تأکید اساسی بر شخصیّت ها و روابط آنها و تأثیرگذاری آن ها بر همدیگر است.

در فصل هشتم بررسی روایات داستانی معاصر از حیث عناصر داستان، مضمون و بیان تفاوت ها بین آن ها را هدف خود قرار داده ایم. سپس نکات به دست آمده از این فصل ذکر می گردد. مثلاً به نوسان روایت در «کیمیا خاتون» از حیث محور خیال و واقع و نیز برخی مباحث روانی که نویسنده از آنها بهره برده می پردازیم یا در «دختر مولانا» نشانه های هژمونی معنوی و ضعف جسمانی شمس بیان می گردد. در نهایت به نتیجه گیری و کتابنامه می پردازیم.

ارائه فرضیات:

1- همه داستان های مربوط به شمس و كیمیا خاتون مبتنی بر اطّلاعات كتاب هایی چون مناقب العارفین و رساله فریدون سپهسالار نیست.

2- روابط بین شمس و كیمیا خاتون مبتنی بر هژمونی [1] معنوی شمس بوده است.

3- نویسندگان معاصر در خصوص دو فرضیه فوق نگرش واحدی ندارند.

مواد و روش کار:

روش کار به صورت کت

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...