پایان نامه کارشناسی ارشد رشته ادبیات فارسی با موضوع کلیله و دمنه |
کلیله و دمنه کتابی است که از زمان های گذشته چه از لحاظ مسائل ادبی و چه از لحاظ مسائل اجتماعی و فکری در بین ملل مختلف مورد توجه بوده است. دکتر سیروس شمیسا درباره ی «کلیله و دمنه» می نویسد: «کلیله و دمنه در طی تاریخ به سه جهت همواره مورد توجه بوده است: یکی از لحاظ فکری که آن را کتاب کیاست وسیاست می دانستند و از این رو مخصوصاً مورد توجه دولتمردان و اصحاب سیاست بوده است. دو دیگر به لحاظ تاریخ نثر فنی چنان که اکثر نویسندگان این سبک به آن نظر داشته اند و از آن نام برده اند و حتی کسانی چون وصّاف الحضره در صدد معارضه با آن برآمده اند و سه دیگر به لحاظ تلخیص و شرح و باز نویسی چنان که قانعی شاعر آن را در قرن هفتم منظوم کرد. و در قرن دهم شیخ ابوالفضل دکنی باز نویسی دیگری از آن کرد و آن را عیار دانش نام نهاد. » ( شمیسا، 1387: 85 ) در مورد تاریخ ترجمه ی این کتاب از عربی به فارسی توسط نصر الله منشی و دیگر ترجمه هایی که از این کتاب صورت گرفته بهتر است به معرفی اجمالی این کتاب توسط كریم كشاورز رجوع کنیم: «كتاب كلیله و دمنه (كرتكا – دمنكا ) در اصل به زبان سانسكریت بوده و در دوران پادشاهی خسرو انوشیروان ابن مقفع (روزبه پسر دادویه ملقب به ابن مقفع) مشهور از زبان پهلوی به عربی ترجمه شد. رودكی شاعر نامی عصر سامانی آن را به نظم درآورد. ولی تنها چند بیتی از اثر نفیس وی در دست است. كلیله و دمنه معروف به بهرام شاهی در حدود سال 538 هجری توسط ابوالمعالی نصر الله بن محمدبن عبدالحمید از متن عربی یاد شده به فارسی برگردانده شده است. در عصر سلطنت سلطان حسین میرزا بایقرا ملاحسین واعظ كاشفی خواست كلیله و دمنه را به گمان خود نیكوتر كند و زشتش كرد و آن را انوار سهیلی نامید.» ( كشاورز، 1345: 578) ) اما اصل و ریشه این کتاب را باید در هندوستان جستجو کرد. تقریباً تمام محققان به هندی بودن آن اشاره کرده اند. محمد جعفرمحجوب هم در فصل اول کتاب خویش گزارش مبسوطی از اصل و ریشه کتاب کلیله و دمنه ارائه داده و این گونه می نویسد: «کتابی که امروز به نام های گوناگون کلیله و دمنه، انوار سهیلی، عیار دانش، همایون نامه و افسانه های بیدپای در ادب جهان معروف است، ایرانیان از هندوستان آورده، خود بابی چند بدان افزوده و بدین صورت تنظیم و تبویب کرده اند.» ( محجوب، 1336: 9)
فرانسوا دوبلوا نیز در پیشگفتار کتاب خویش کلیله و دمنه را از جمله منابع معتبر تاریخ روابط تمدن ها می نامد. (دوبلوار،1382: 5) اما حکایت چگونگی راه یابی این کتاب ازهندوستان، به ایران و سپس به جهان اسلام را به گونه های مختلفی نقل کرده اند. طریق اول همان است که خود نصر الله منشی در مقدمه کتاب خویش بیان می کند.
انوشیروان پادشاه ایران شنید که در هندوستان کتابی به نام کلیله و دمنه موجود است. بنابراین شاه مشتاق دست یابی به این کتاب شد. و برزویه، مامور آوردن کتاب از هندوستان گردید. برزویه وقتی به هندوستان رسید، هیچ کس را از ماموریت خویش آگاه نساخت، و در محفل درس بزرگان هند حاضر شد. در این میان با یکی طرح دوستی ریخت و هنگامی که به دوستی و شفقت او واثق شد، راز خویش را با او در میان گذارد. دوست هندی برزویه کتابها را برای او فراهم آورد. و او با دقت فراوان مشغول نوشتن گشت و در این حین انوشیروان را نیز از ماجرا واقف گردانید. هنگامی که پادشاه این خبر را دریافت كرد دستور بازگشت سریع برزویه را داد و «بروزیه طبیب بر سبیل تعجیل بازگشت و بحضرت پیوست. »( منشی، 1381: 35 ) برزویه کتاب را در بین علما و اشراف ملک عرضه داشت و همگان متعجب گشتند. پادشاه خزانه را بر او گشود تا هر آن چه از جواهر می خواهد بردارد اما او به یک جامه بسنده كرد. ولی در عوض از پادشاه درخواست كرد تا وزیر دانشمند او یعنی بزرگمهر (بزرجمهر) بابی را به نام او در آغاز کتاب بیاورد تا نام نیک او برای همیشه باقی ماند. ( منشی، همان: 29 ) تحریر دیگری هم از آغاز سفر برزویه به هندوستان و آوردن کتاب کلیله و دمنه وجود دارد «برزوی رئیس پزشکان ایران، در یکی از کتابهای خود می خواند که در کوهستان های هند گیاهان شگفت انگیزی هست که چون با نسبتی معین به هم آمیخته شوند، می توانند مرده را زنده گردانند. برزوی نامه ای به شاه خسروی انوشگ روان می نویسد و از او اجازه می خواهد به هند رود و به جستجوی آن گیاهان بپردازد. شاه می پذیرد، و هدایا و نامه هایی را که در آنها از شاهان متعدد هند می خواهد که برزوی را در اجرای ماموریتش یاری کنند، به او می دهد. برزوی وارد هندوستان می شود وبا استقبال و یاری امرای محلی روبرو می گردد. او سراسر هند را می گردد و همه رستنی های کمیاب را گرد می کند و می آزماید، ولی چون مرده را زنده نمی تواندکرد، ناامید می شود وی سرانجام با دانایان هند رایزنی می کند. ایشان می گویند در کتاب های خود درباره ی رستنی های شگفت انگیز که مرده را زنده می کند خوانده اند؛ اما پس از پژوهش طو لانی، توضیح درست آن را دریافته اند. یعنی که داستان این رستنی ها، داستانی تمثیلی است: کوهها، مردان خردمند اند؛ رستنیها کتابهای ایشان؛ و مرگ، نادانی است. به یاری کتابهای دانشی، مرده ( نادان ) می تواند به زندگی ( دانایی و آگاهی ) باز گردد. برزوی از دریافت این نکته شادمانیها می کند و بر آن می شود تا کتابهای دانشی هند را گرد آورد و به فارسی ترجمه کند. او سر انجام به ایران باز می گردد . شاه نیز بسیار خشنود است. بزرگمهر را دستور می دهد تا کتابهایی را که برزوی ترجمه کرده در خزانه ی پادشاهی نگاه دارد. یکی از این کتابها کلیله و دمنه است که فصل اول آن به زندگی برزوی اختصاص می یابد. » ( دوبلوا فرانسوا ، 1382: 100 )
اما کتاب « شاهنامه » این روایت را با عنوان « اندر آوردن برزوی کلیله و منه را از هندستان» چنین نقل
می کند:
به پیری رسیده سخن جوی بود پزشکی سراینده برزوی بود
به هر بهره ای در جهان شهره ای ز هر دانشی داشتی بهره ای
بیامد بر نامور شهریار چنان بد که روزی به هنگام بار
پژوهنده ی دانش و یاد گیر چنین گفت کای شاه دانش پذیر
همی بنگریدم به روشن روان من امروز در دفتر هندوان
گیاهی است رخشنده چو رومی پرند نوشته چنین بد که در کوه هند
نیامیزد و دانش آرد به جای که آن را چو گرد آورد رهنمای
سخنگو گردد هم اند زمان چو بر مرده بپراکنی بی گمان
بپیمایم این راه دشوار خوار کنون من به دستوری شهریار
مگر کاین شگفتی به جای آورم بسی دانش رهنمای آورم
(شاهنامه، 1385: 590)
انوشیروان پذیرفت و برزوی برای یافتن گیاه راهی هندوستان شد. اما تلاش او برای یافتن گیاه بی نتیجه ماند. برزوی از دانایان هند پرسید،که آیا دانایی از شما بالاتر هم در هند هست. دانایان درباره پیری کهن سال سخن گفتند.
که دانید که داناتر از خویشن کجا سربرفرازد از انجمن
به پاسخ شدند انجمن هم سخن که دانند ای هست ایدر کهن
به سال و خرد او زما بهتر است به دانش زهرمهتری بهتر است
(فردوسی، همان: 591)
برزوی پیر کهن سال را پیدا کرد و از او درباره گیاه شفا بخش پرسد و پیر دانا این راز را بر برزوی گشود.
گیاه چون سخندان و دانش چو کوه که باشـد همه سـاله دور از گــروه
تن مرده چـون مـرد بی دانـش است که نادان به هر جای بی دانش است
بـه دانش بـود بـی گـمان زنـده مـرد خنـک رنـج بــردار پـایـنده مـــرد
یکـی دفتری هســت در گنــج شـاه که خــواند کلیـله و را نیـک خواه
چـــو مـــردم زنـادانـی آمـد ســتوه گیاچون کلیله است ودانش چوکوه
کـه باشـد به دانـش نمـاینـــــده راه بیـا بـی چـو جـویی تـودرگنج شاه
(همان،591 )
برزوی به نزد شاه رفت و از او کتاب کلیله و دمنه را درخواست کرد. ابتدا شاه ممانعت کرد ولی بعد به علت ارادتی که به شاه ایران داشت کتاب کلیله را در اختیار برزوی گذارد، اما به یک شرط و آن اینکه از کتاب رونوشتی بر ندارد. برزویه طبیب کتاب را با اشتیاق خواند و داستان های آن را به خاطر سپارد و مخفیانه هر آنچه را که از بر داشت می نگارد.
فرم در حال بارگذاری ...
[دوشنبه 1399-10-01] [ 10:38:00 ب.ظ ]
|